خانومِ راننده هستم ^ _ ^

ساخت وبلاگ
کتاب "اتاق" رو از فیدیبو دانلود کردم، من نشر آموت رو میخواستم ولی فقط نشر روزگار رو داشت.من خیلی با کتابش ارتباط برقرار نکردم.یه جورایی خسته کننده بود.تا حدود صفحه نود رو خوندم ولی از اون به بعدش رو همینجوری رد کردم.  این روزها تصمیم گرفتم بیشتر کتاب الکترونیکی بخرم چون کتابا رو معمولا فقط یکبار میخونم و میذارم کنار، یه جورایی جاگیرن.ولی هیچ جوره نمیتونم بیخیال کتابای کاغذی بشم چون که یه لذت خیلیی خانومِ راننده هستم ^ _ ^...
ما را در سایت خانومِ راننده هستم ^ _ ^ دنبال می کنید

برچسب : رمان,اتاق, نویسنده : 4mozhgan-nevesht1 بازدید : 201 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 15:36

با یک حالت شلخته و یک روتختی مچاله شده نشسته بودم کتاب میخوندم و میخوندم و میخوندم...وسطاش رفتم کمی از بستنی زعفرونی که عمو منوچهر آورده بود خوردم و باز خوندم، رفتم سر لپ تاپ عکسای تابستون ۹۴ رو دیدم و باز کتاب خوندم.ناهار خوردم و باز خوندم،خلاصه هی خوندم.چند تا فصل خوندم تا بالاخره تصمیم گرفتم کمی بخوابم.چون قراره عصر بریم سر مزار پدربزرگم. کمی خرید دارم که باید کم کم بخرم.ریز و درشت،از رو تختی خانومِ راننده هستم ^ _ ^...
ما را در سایت خانومِ راننده هستم ^ _ ^ دنبال می کنید

برچسب : خرید, نویسنده : 4mozhgan-nevesht1 بازدید : 169 تاريخ : جمعه 24 شهريور 1396 ساعت: 15:25

کتاب ما تمامش میکنیم همین الان تموم شد.خیلی به شدت من رو یاد بعضی رمانهای ایرانی مینداخت.کتاب خوبی بود اما به همین علتی که گفتم خیلی هم دوستش نداشتم.به خصوص که فضای نسبتا غمگینی داشت.

درباره یک دختر آمریکایی بود که اسم و فامیلش و روحیاتش کاملاً مناسب گل فروش شدن بود،پسری رو در گذشته اش دوست داشت و پسری رو در حال و نهایتاً اتفاقاتی که واسشون افتاد.آخرش هم تا حدودی باز بود ولی میشد حدس زد چه اتفاقی خواهد افتاد.

خانومِ راننده هستم ^ _ ^...
ما را در سایت خانومِ راننده هستم ^ _ ^ دنبال می کنید

برچسب : تمامش,میکنیم, نویسنده : 4mozhgan-nevesht1 بازدید : 175 تاريخ : جمعه 24 شهريور 1396 ساعت: 15:25

+دیروز لپ تاپ خریدم.k556 uq ایسوس که تجهیزات سخت افزاری خوبی داره و رنگش هم طلاییه.الان در حال انتقال دادن عکس، کتاب، موزیک و یک سری چیزهای کامپیوترم به لپ تاپ هستم. بعد از گرفتن لپ تاپ، ساعت هشت رفتیم خونه مادربزرگم.بعد از مدتی دایی هم بهمون ملحق شد و شام خوردیم و ماها همونجا خوابیدیم.کمی مونده به ظهر برگشتیم خونه خودمون. جای پدربزرگم خالی بود.امروز صبح بعد از دم کردن چای اینو بیشتر حس کردم.چون خانومِ راننده هستم ^ _ ^...
ما را در سایت خانومِ راننده هستم ^ _ ^ دنبال می کنید

برچسب : روزهای,پایانی,تابستون, نویسنده : 4mozhgan-nevesht1 بازدید : 206 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 4:48

+امشب به همراه مادرم ،خواهرم و دوست مادرم و دخترش رفتیم برای خرید کفش.بعد از کلی زیر و رو کردن خیابون و تصمیم برای رفتن به یه جای دیگه بالاخره از مغازه ی اولی که یکبار ردش کرده بودیم کفش گرفتیم.بعدش هم یه شام خوشمزه نوش جان کردیم و وقتی اومدیم خونه تماس گرفتیم با عمو منوچهر که بیاد اینجا.من الان اومدم که بخوابم ولی گفتم قبل از خواب وبلاگم رو آپ کنم.یه چیز مهم اینکه کتاب خریدم :))))) کتاب ما تمامش خانومِ راننده هستم ^ _ ^...
ما را در سایت خانومِ راننده هستم ^ _ ^ دنبال می کنید

برچسب : کتاب,جانِ,جدید, نویسنده : 4mozhgan-nevesht1 بازدید : 201 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 4:48

دوشنبه شب بود،نشسته بودم روی تختم که تلفن زنگ خورد و خبر دادند حال پدربزرگم خوب نیست. چشمامو بستم و باز کردم و امروز سه شنبه ی هفته ی بعدشه.یک هفته ی عجیب و شلوغ و غمگین به سرعت گذشت. ذهنم در این هفته بسیار آشفته بود و خسته.همینطور بدنم. تازه داره خاطرات یادم میاد...پدربزرگ مهربونم که همیشه بنابر یه خاطره ی بچگی واسه من خامه عسل میخرید.و آخرین باری که خونمون اومد برای من و خواهرم دو تا خودکار آور خانومِ راننده هستم ^ _ ^...
ما را در سایت خانومِ راننده هستم ^ _ ^ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4mozhgan-nevesht1 بازدید : 176 تاريخ : يکشنبه 12 شهريور 1396 ساعت: 20:02

چون توی کتاب "اولین تماس تلفنی از بهشت"  مرتبا بهم یادآوری شده 'پایان زندگی پایان راه نیست' و 'بعد از این دنیا، دنیای دیگه ای هم هست' آروم ترم.

+عنوان رو وقتی نوشتم یه دفعه دلم یه جوری شد.کلمه ی مرگ و کلمه ی پدربزرگ در کنار هم....مرگش باور ناپذیر و عجیبه. صبح که از خواب پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم و کمی راه رفتم. بعد یه دفعه چشمم خورد به عکس پدربزرگم. یادم افتاد که در بینمون نیست. یه دفعه یادم افتاد...

خانومِ راننده هستم ^ _ ^...
ما را در سایت خانومِ راننده هستم ^ _ ^ دنبال می کنید

برچسب : پدربزرگم, نویسنده : 4mozhgan-nevesht1 بازدید : 166 تاريخ : يکشنبه 12 شهريور 1396 ساعت: 20:02

گیجم. انگار مرتبا فراموش میکنم پدربزرگم فوت کرده. نه اینکه یادم بره، در پس زمینه ذهنم هست ولی مثلا وقتی یه نفر میگه خدا رحمتش کنه، انگار به سرعت به خودم میام و جمله ای در ذهنم پررنگ میشه:پدربزرگم فوت کرده... 

خانومِ راننده هستم ^ _ ^...
ما را در سایت خانومِ راننده هستم ^ _ ^ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4mozhgan-nevesht1 بازدید : 185 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1396 ساعت: 5:04

امروز واسه خودم موکای بسیار خوشمزه خوشمزه خوشمزه درست کردم :) و یکی از قسمتای فصل یک شهرزاد [به علت در دسترس نبودن قسمت های فصل جدید] رو دیدم.  شب هم یه پیتزای مزغ خوشمزه گرفتم و سه قسمت از فصل جدید شهرزاد رو پشت سرهم دیدم.چه لذتی داره اینکه هی پشت سرهم یک سریال رو ببینی و منتظر نشی تا قسمت بعدی بیاد :) الان تا قسمت شش دیدم و کلی مونده تا برسم به آخرین قسمتی که تا حالا اومده. اینکه مینویسم دقیقا خانومِ راننده هستم ^ _ ^...
ما را در سایت خانومِ راننده هستم ^ _ ^ دنبال می کنید

برچسب : موکا,خامه,فراوان, نویسنده : 4mozhgan-nevesht1 بازدید : 201 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 1:06

پدربزرگم سی ام مرداد فوت کردند.پدربزرگ عزیزم که دنیایی از دانش و معلومات بودند.اهل مطالعه،شیرین سخن،اشعار و ضرب المثل های زیادی میدونستند،مهربون،بسیار احساساتی و سرشار از صفات خوب دیگه بودند. رفتن پدربزرگم ناگهانی و غیرمنتظره بود.ای کاش زمان بیشتری باهاشون میگذروندم. پدربزرگ جانم که همش میخواستن همه دورشون باشن،عاشق نوه ها و بچه ها و خواهر و برادراشون بودند.همیشه وقتی زنگ میزدن میگفتن چرا نمیای ا خانومِ راننده هستم ^ _ ^...
ما را در سایت خانومِ راننده هستم ^ _ ^ دنبال می کنید

برچسب : پدربزرگ,جانم, نویسنده : 4mozhgan-nevesht1 بازدید : 199 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 1:06